مشاوران روگا

ساخت وبلاگ

والدین در سنینی که فرزندشان به نوجوانی می رسد با مسائل و مشکلاتی رو به رو می شوند که قبلا وجود نداشته. بنابراین باید بدانند چگونه رفتارکنند که آرامش و امنیت هر چه بیشتر برای طرفین حاصل شود . او مرموز شده و هر ساعت به شکلی متفاوت رفتار می کند و بیشتر تمایل دارد با دوستانش باشد تا با خانواده . مدام بحث می کند و پرخاشگر شده. امکان ندارد کاری را که از او می خواهیم بلافاصله انجام دهد. او دیگر همان کودکی که با لبخند هر چه می خواستید انجام می داد نیست. نوجوانی سن مرموز شدن - تغییر کردن و تردید است. فرزندان ما به جایی می رسند که افرادی مستقل با روحیه و افکار خاص خود می شوند بنابراین تضاد آنها با والدین امری عادی و طبیعی است . از طرف دیگر شما نیز نگران هستید که نکند او مشغول کاری شده باشد که عاقبت خوبی ندارد پس فشار خود را بر او افزایش می دهید.او نیز که خواهان استقلال بیشتری است واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدودیتی که شما ایجاد کرده اید زندانی شود بدین ترتیب کار به بحث و مشاجره و گاها دعوا می کشد. مساله اینجاست که در این میان کسی مقصر نیست . والدین اکثرا در دهه چهارم یا پنجم زندگی بوده و بسیار محافظه کارانه عمل می کنند و حال آنکه نوجوان بی پروا قصد دارد حرکتی سریع به سوی اهدافش داشته باشد و دسترسی به آرزوهای خود را ممکن و شدنی می بیند. پس اگر دو طرف وضعیت و شرایط را بخوبی درک نکنند ، نخواهند توانست ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار نمایند.

این شرایط برای نوجوان نیز سخت است. باید توجه داشت که مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی برای خود نوجوان نیز سخت است. چرا که بسیاری از تغییرات در همین سنین رخ می دهد و نوجوان نیز در مواقعی دچار حالت گیجی ، تردید ، نگرانی و عدم اعتماد به نفس می شود. او از لحاظ روحی نیز دچار بیشترین تغییرات در حالات عاطفی شده و خشم شدید و عشق فراوان را تجربه می کند. از نظر جسمی نوجوان به تکامل رسیده و نیروی جنسی شدیدی دارد به همین دلیل است که اگر در این سنین کسی را برای صحبت و گفتگو در مورد مسائل خود نداشته باشد ممکن است دچار مشکلاتی شود. او از نظر هوش در فعالترین وضعیت ممکن قرار دارد و بخوبی قادر به تجزیه و تحلیل انواع مسائل و دیدگاههاست در این زمان نوجوان شروع به بررسی رفتار ها و نقطه نظرات والدین کرده و با درک تغییرات میان تفکر خود و والدین، مناقشات آغاز می شود.

والدین وقتی با بحران نوجوانی رو به رو می شوند در بسیاری از موارد سعی می کنند کنترل امور را به دست بگیرند. در این راه ممکن است دیکتاتور و جدی شوند و با نوجوان درگیر شوند تا ثابت کنند قدرت در دست آنان است. برخی دیگر نیز سعی می کنند اصلا به کارهای نوجوان کاری نداشته باشند تا از هر گونه مجادله پرهیز شود و نوجوان خودش راهش را پیدا کند. جالب این که هر دو روش بی نتیجه است : نوجوانی که والدین قدرت طلب دارد بیشتر به طغیان و سرکشی می پردازد تا ثابت کند که مستقل و دارای قدرت تصمیم گیری است. ممکن است حتی برخی از مسائل را مخفی و از والدین فاصله بگیرد. نوجوانی هم که والدین بسیار انعطاف پذیر دارد ممکن است احساس کند بی ارزش است و نادیده گرفته شده و والدین اهمیتی به مسائل و بعضا مشکلات او نمی دهند. در هر دو حال نوجوان حمایت کافی را از والدین نمی گیرد. فرصت را مغتنم بشمارید به جای اینکه دوران نوجوانی فرزندتان به عنوان دوران مشکل ساز بنگرید سعی کنید آن را یک فرصت با ارزش تلقی کنید. شما در این زمان وقت دارید تا رابطه ای متفاوت از دوران کودکی فرزندتان با وی برقرار نمایید. سرکشی او را یک حمله به قدرت خود تلقی نکنید بلکه یک مرحله مهم در استقلال او بدانید. چنانچه کنجکاو هستید که از امور او اطلاع داشته باشید می توانید این را با وی در میان بگذارید و از طرف دیگر به او کمک کنید که در مورد ارزشها و باورهای گوناگون فکر کند. در کنار او باشید و خود را کنار نکشید.

 

بهترین کار در لحظات بحرانی چیست؟

بهترین کار چند لحظه مکث و کشیدن چند نفس عمیق است با این کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحیح می دهید . بهتر است در لحظات بحرانی با نوجوان بحث نکنید و فکر کنید که بهترین و مناسب ترین واکنش شما چه می تواند باشد البته با آرامش. نوجوانان تمایل دارند والدین در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرایط گوناگون با آنها مشورت کنند. نوجوان تمایل دارد بیشتر با دوستان و هم سن و سالان خود باشد اما در عین حال نیازمند والدین نیز می باشد البته نیازمند حمایت - راهنمایی - تشویق و تایید والدین نه چسبندگی و دستورات آنها. این یک رابطه ظریف است که در عین ارتباط با او و نشان دادن علاقه به امور وی کمی او را راحت و به حال خود بگذارید. اکثر نوجوانان تمایل دارند والدین در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرایط گوناگون با آنها مشورت کنند. چنانچه شما این نقش حمایتی را بخوبی ایفا می کنید لازم نیست نگران اهمیت وجود خود در زندگی فرزندتان باشید زیرا مطمئنا او نیز از ارزش شما بخوبی آگاه است. تحقیقات نشان داده اند نوجوانانی که با والدین خود در مورد مسائلی مانند مواد مخدر و دیگر بزهکاریها گفتگو می کنند 36 درصد کمتر دچار این گونه کجروی ها می شوند. از طرفی دیگر یکی از مهمترین عوامل در برقراری ارتباط با نوجوان این است که برایش وقت بگذارید. گاهی اوقات ترتیب دادن یک فعالیت خاص یا حتی سفر نیز مفید است.البته مشارکت در کارهای عادی مانند تماشای تلویزیون ، قدم زدن ، چیدن میز یا حتی شستن ظرفها با یکدیگر نیز بسیار سودمند است. می توان وقتی نوجوان از مدرسه بر می گردد به صحبتهای او گوش کرد و کم کم سر صحبت را در مورد وقایعی که برایش اتفاق افتاده باز کرد. اما مراقب باشید که صحبت هایتان جنبه دستوری و قضاوتی نداشته باشد. 3 گروه از والدین فرزندانی بی مسوولیت برای آینده تربیت می کنند: والدینی که بیش از حد از فرزندان حمایت می کنند و همه کارها را به جای آنها انجام می دهند. برای مثال صبحانه شان را آماده جلویشان گذاشته - اتاق و لباسهایشان را مرتب کرده و حتی در تکالیف بخشی از کار را به عهده می گیرند. گروه دوم والدینی هستند که بشدت سخت گیر هستند و دائم در حال ایراد گرفتن - انتقاد کردن و دستور دادن هستند. دسته سوم والدینی هستند که بیش از حد نوجوان را آزاد می گذارند تا هر چه می خواهد اعم از درست یا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه این است که شما برای رفتار مناسب و روحیه ای شاد در برخورد با نوجوان نیازمند آرامش هستید ، پس برای رسیدن به این آرامش بیاید زمانی را نیز برای پرداختن به خود و علایقتان اختصاص دهید. تمام انرژی و وقت خود را صرف تمرکز بر کارهای فرزندتان نکنید. جالب این جاست که وقتی نیازهای شما به عنوان والدین تامین شود شادتر بوده و نزاع با نوجوانتان نیز کاهش می یابد و از روابط لذت بیشتری خواهید برد.

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره تلفنی,مشاوره روانشناسی,روانشناسی نوجوان, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 407 تاريخ : پنجشنبه 28 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:22

چگونه می توانیم به اطفالی که از خجالت و شرمساری در جمع رنج میبرند کمک کنیم ؟ نقش والدین در این زمینه بسیار مهم و حائز اهمیت است وقتی فرزندتان در میهمانی ها و با دیدن افراد غریبه گوشه گیری را انتخاب میکند نشان میدهد که فردی درون گرا و منزوی است .راهکارهای روانشناسی موثر در این باره را در ادامه مطلب برایتان آورده ایم .

اگر کودک‌تان خجالتی است بهتر است بدانید راه‌های زیادی برای رفع این مشکل وجود دارد، به هر دلیلی که کودک شما اکنون خجالتی است، بهتر است راه‌های کمک به او را پیدا کنید.

اگر کودک‌تان خجالتی است بهتر است بدانید راه‌های زیادی برای رفع این مشکل وجود دارد، به هر دلیلی که کودک شما اکنون خجالتی است، بهتر است راه‌های کمک به او را پیدا کنید.

احتمالا هیچ پدرومادری دوست ندارد که کودکش خجالتی باشد یا دیگران این برچسب را به او بزنند. اما کدام کودکان خجالتی هستند و چه موقع ما خجالتی بودن را با مسائل دیگر اشتباه می‌گیریم؟
خجالت در واقع نوعی ویژگی شخصیتی در کودکان است، نه یک عیب و نقص که نیازی به دعوا و شرمندگی والدین داشته باشد. این ویژگی با تشویق و حمایت والدین قابل اصلاح است جالب است بدانید دانشمندان می‌گویند خجالتی بودن در بعضی فرهنگ‌ها مورد پسند و ستایش مردم است و از راه فرهنگ جامعه به کودکان به ارث می‌رسد.

از نظر علمی احساس خجالت، یک واکنش طبیعی نسبت به افراد یا محیط‌های جدید است که در حقیقت ترکیبی از حس ترس و کنجکاوی را در خود دارد. شیرخواران با دیدن غریبه‌ها روی‌شان را برمی‌گردانند.

کودکان نوپا به زمین نگاه می‌کنند و به پدر یا مادرشان می‌چسبند و حتی ممکن است در این شرایط به مکیدن انگشت شست بپردازند اما بیشتر بچه‌ها قبل از ۳ سالگی به راحتی با همه ارتباط برقرار می‌کنند و به‌نظر بسیار اجتماعی می‌آیند اما بعد از این سن، ترس بیشتر کودکان از غریبه‌ها شروع می‌شود و آن‌ها حس خجالت و شرمندگی را یاد می‌گیرند. در این زمان است که ناگهان کوچولوی اجتماعی و برون‌گرای شما تبدیل به یک موجود خجالتی می‌شود.

 

با کودک خجالتی ام چه کنم؟
ندا شیخی، دکترای روانشناسی ابتدا در تعریف خجالتی بودن می‌گوید: خجالت به معنی دوری‌گزینی و عدم تمایل به ایجاد ارتباط با دیگران، می‌تواند امری موقتی یا نسبتا دائمی باشد. خجالتی بودن کودک باید با توجه به شخصیت و ذات کودک، سن او و اینکه فرزند چندم خانواده است، و فرهنگی که کودک در آن پرورش می‌یابد، مورد بررسی قرار گیرد. ما در اینجا به توضیح چند مورد از این فاکتورها مانند سن و فرزند چندم خانواده می‌پردازیم.

 

چندمین فرزند شماست؟
این روانشناس در ادامه در بیان اینکه فرزند چند خانواده بودن چه تاثیری بر خجالت کودک دارد، توضیح می‌دهد: معمولا فرزند اول خانواده نسبت به فرزند دوم حالت خجالت بیشتری دارد. این امر شاید به علت شیوه‌های تربیتی سختگیرانه‌تر والدین درباره فرزند اول باشد. معمولا والدین قوانین سنگین تر و بایدونبایدهای بیشتری درباره فرزند اول وضع می‌کنند که این امر می‌تواند بر میزان و کیفیت عزت نفس کودک تاثیر بگذارد. زیرا که کودک به طور مداوم به قضاوت و کنترل خود می‌پردازد و به خاطر ترس از اشتباه یا تنبیه، سعی می‌کند تعاملش با دیگران را کاهش دهد. درحالی‌که فرزند دوم معمولا کمتر با قوانین و بایدونبایدهای سخت والدین مواجه می‌شود و بنابراین با فراغ بال و اعتماد به نفس بیشتری به ایجاد ارتباط و انجام امور می‌پردازد.

 

اختلالی شبیه کمرویی
شیخی همچنین به فاکتور سن اشاره می‌کند و هشدار می‌دهد که نباید خجالتی بودن را با مسائل دیگر اشتباه گرفت: سن نیز از عوامل تاثیرگذار بر این حالت در کودکان است. به عنوان مثال، پدر و مادری از این موضوع اظهار ناراحتی و تعجب می‌کنند که فرزند ۸ ماهه‌شان تا مدتی قبل در تعامل با دیگران هیچ مشکلی نداشته و به راحتی در آغوش دیگران قرار می‌گرفت، می‌خندید، و با آنها بازی می‌کرد. اما به تازگی حتی با مادربزرگش هم غریبگی می‌کند، با دیگران تعامل نمی‌کند، و در مواجهه با افراد تازه گریه می‌کند و … . این رفتار مربوط به سن کودک است. از حدود ۸ ماهگی کودک دچار حالتی می‌شود که روانشناسان آن را اضطراب جدایی و اضطراب غریبه می‌نامند. یعنی در مواجهه با افراد جدید یا در هنگام غیبت پدر و مادر یا مراقب‌شان، دچار حالت اضطراب می‌شوند.

 

عادت ها در سنین مختلف
ندا شیخی، دکترای روانشناسی همچنین تاکید می‌کند: کودکان در سنین مختلف عادت‌های گوناگونی دارند. به عنوان مثال، کودکان در سن ۵ سالگی، تفریحات درون منزل را به بیرون رفتن ترجیح می‌دهند و معمولا دامنه تعامل آنها با بچه‌های دیگر محدود به گروه‌های کوچک ۳ الی ۴ نفره است و از کودکان بزرگ‌تر یا افراد بزرگسال فاصله می‌گیرند. بنابراین در بعضی سنین نمی‌توان بر شکل یا میل به تعامل کودک با دیگران نام خجالتی بودن گذاشت؛ بلکه این حالت به نوعی مقتضای سن آنان است.

 

کودک خجالتی به مدرسه نمی رود؟
هرچند رفتاری که کودک نوپا در برخورد با غریبه‌ها از خود بروز می‌دهد ناشی از کم‌رویی است و این حالت طبیعی است،‌ اما نمی‌توان نام آن را خجالت گذاشت باید هرچه زودتر چاره‌ای بیندیشید چون با ورود او به مدرسه این مسئله تشدید خواهد شد.

 

شاید می‌خواهد جلب توجه کند
تعدادی از بچه‌ها خجالت را برای جلب توجه به کار می‌گیرند تا از انجام کاری که به آنها محول شده خودداری کنند. در بیشتر مواقع، کودکان خجالتی هنگام احوالپرسی مادر با سایرین به مادرشان می‌چسبند اما در برخی مواقع با ادامه رفتار می‌خواهند دیگران از او سؤال کرده و با او صحبت کنند و مرکز توجه شود.

 

بزرگش نکنید
خجالتی بودن کودک را امری غیرطبیعی و مهم جلوه ندهید ولی به او توجه داشته باشید تا سعی در جلب توجه شما از راه‌های دیگر از‌جمله خجالت کشیدن نکند.

 

او را اجتماعی کنید
با مهربانی و آرامش اعتماد به نفس کودک را تقویت کرده و او را از بدو خردسالی به جمع دیگران به‌ویژه کودکان ببرید. به بچه بیاموزید که برخی کارها مانند سلام کردن از رفتارهای خوب و مودبانه به حساب می‌آید.

 

آماده‌اش کنید
پیش از آنکه فرزندتان را به جمع دیگران ببرید برایش توضیح دهید تا خود را آماده کند و دچار اضطراب نشود. بهتر است کودک، شما را راحت و با اعتماد به نفس در میان جمع و در حال رفت و آمد و معاشرت ببیند و این شیوه را در پارک، منزل دوستان و… نیز به کار ببرید.

 

نگذارید شما را منزوی کند
باید با برقراری روابط مناسب با دیگران برقراری ارتباط صحیح را به فرزندتان بیاموزید و اجازه ندهید کودک خجالتی، شما را از معاشرت با دیگران بازدارد. تسنیم

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره تلفنی,مشاوره روانشناسی,روانشناسی کودک, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 386 تاريخ : پنجشنبه 28 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:16

اگر مجبوريد يك حرف را چندين مرتبه براي فرزند پيش دبستاني خود تكرار كنيد تا گوش كند، اين مطلب را مطالعه كنيد . عده اي از پدر و مادرها وقتي مي بينند فرزند كوچكشان به حرفهاي آنها در لباس پوشيدن يا در جمع كردن وسايلش و ... توجهي نمي كند و به تماشاي تلويزيون يا بازي ادامه مي دهد دائم صدايش مي كنند و فرياد مي كشند.

آنها فكر مي كنند كه هر چه بيشتر حرفشان را تكرار كنند ، فرزندشان سريع تر گوش مي دهد. در حقيقت، قضيه بر عكس است. به طور معمول اگر قبل از انجام كاري گفته خود را 4 ، 5 يا 6 مرتبه تكرار كنيد، بچه مي آموزد كه نبايد گوش دهد. بچه ها زرنگتر از آن هستند كه ما فكرش را مي كنيم. آنها ارزش زماني كه براي اولين مرتبه او را صدا مي كنيد و زماني كه واقعاً با او كار داريد را مي دانند و احتمالاً از 5 يا 10 دقيقه اضافي استفاده كرده و به بازي خود ادامه مي دهند.


اگرچه هنگاميكه بچه، خود را به نشنيدن زده و يا حرفتان را جدي نميگيرد، بسيار ناراحت كننده است، ولي بچه هاي 4-3 ساله از اين كه ميتوانند با بي اعتنايي و گوش ندادن، والدين را عصباني نمايند، احساس قدرت ميكنند. پس با اين قضيه به طور شخصي برخورد نكنيد.

بچه ها در اين سن نميخواهند كه بد و بي ادب باشند، آنها فقط ميخواهند استقلال خود را نشان دهند. البته اكنون، تشويق به عادت خوب گوش دادن، مشكلات گوناگوني را در آينده بر طرف خواهد كرد. به طور مثال فرزندتان در مدرسه مشكل توجه بر روي چيزي را دارد و نمي تواند در درسهايش تمركز كرده و يا دستورات را دنبال نمايد. چنانچه حرفهاي شما را ناديده مي گيرد، نبايد بگوييد اين مسئله به مرور زمان به خودي خود حل خواهد شد. دستورات زير به فرزند پيش دبستاني شما كمك مي كند تا بدون آنكه خود بفهمد، دقت و توجه بيشتري بر روي مسائل داشته باشد.

 

· عصبانـــــي نشـــــويد.


تلاش كنيد تا آرامش خود را حفظ كرده و با صداي آرام صحبت نماييد ، حتي اگر مجبور شديد براي چند لحظه اي به خلوتگاهي پناه آوريد. هر قدر بلندتر صحبت كنيد، مطمئناً بچه ها نه متوجه صداي بلند شما و نه مفهوم كلماتتان خواهند شد.

 


· مسائــــل را بــــراي فـــــرزندتان شــــــرح دهيد .


بچه ها هنگامي كه به آنها دستور داده مي شود سر به لجبازي مي گذارند. به جاي آن كه بگوييد، چطور جرأت نمودي سنگها را پرتاب كني!، بگوييد: سنگ براي پرتاب كردن نيست، توپ را پرتاب مي كنند. بدين طريق بر روي رفتارش تأثير گذاشته و راه چاره اي را بدون پرخاشگري به او ، يافته ايد.

 


· مطالب را به سادگـــــي عنـــــوان نماييد .


به جاي سخنراني كردن به نرمي ولي با قاطعيت حرف بزنيد . به اين طريق او ياد مي گيرد كه راجع به هر كاري كه بايد انجام دهد، فكر كند بدون آن كه نيازي به سرزنش و ملامت براي فراموش كاري يا گوش ندادن باشد.

 


· از فـــــرزند خود بخواهيد كه مطالب مهـــم را تكــــرار كند.


اين روش موقعي مفيد خواهد بود كه مي خواهيد فرزندتان نتيجه ي كاري را بفهمد. بگوييد : «بايد ماژيك هايت را قبل از نهار جمع كني بگو ببينم كي ماژيك هايت را جمع مي كني؟

 

 


· ارتبـــاط واقعــــي بــــرقـــــــرار سازيد.


چنانچه فرزندتان جذب فعاليتي گرديده، به آرامي دست به شانه او زده تا متوجه شما گردد. از او بخواهيد موقعي كه صحبت مي كنيد به شما نگاه كند، اگر بچه تان با چشم ارتباط برقرار مي سازد، برايش بسيار سخت است كه لجبازي نمايد.

 



· جدولـــــي را تهيــــه نماييد.


چنانچه صبح ها سخت ترين زمان در روز است. به او مسئوليت داده و با كمكش جدولي از تمام كارهايي كه بايد انجام دهد (مسواك زدن، شستن صورت، لباس پوشيدن، خوردن صبحانه و پوشيدن كفشها) تهيه كنيد. بسياري از بچه ها دوست دارند كه جدول را بررسي كرده و موفقيت خود را اعلام نمايند.

 



· به او تـــــوجه كامـــــل داشته باشيد.


چنانچه مي خواهيد او به حرفهاي شما گوش دهد، بايد به گفته هايش گوش دهيد. بنابراين هنگامي كه روزنامه در دستتان است و آن را مي خوانيد با او صحبت نكنيد. تمام توجه خود را به او داده و اگر امكان پذير نيست، علت آن را برايش شرح دهيد. (عزيزم، اكنون مشغول انجام كاري هستم اما دوست دارم كه به گفته هايت گوش دهم. در عرض پنج دقيقه پيشت مي آيم و به حرفهايت گوش مي كنم.) به علاوه، به آنچه كه او مي گويد اهميت دهيد. چنانچه مي گويد كه سردش شده است ، نگوييد : اينجا آنقدرها هم سرد نيست. به جايش بگوييد: سردت شده؟ بيا برويم و لباس گرمت را برداريم.

 



· بــــي جهت نگـــــران نشويد.


اكثر بچه هاي كوچك كه در گوش دادن با مشكل مواجه بوده و بعضي اوقات بي قرار مي شوند با كمبود توجه روبرو هستند. افرادي با اين مشكل، اين رفتارها برايشان به صورت عادت در آمده است، بنابراين چنانچه اين بي توجهي در زندگي روزمره اش تأثير گذاشته، بايد مورد ارزيابي قرار گيرد. به خاطر داشته باشيد، در اين زمينه بچه ها با بزرگترها واقعاً فرقي ندارند. بچه ها مي خواهند مثل شما، هنگام انجام كاري، كسي مزاحمشان نشود. اين مسئله مانند اين است كه كتاب جالبي را در دست داريد و حاضر نيستيد لحظه اي آن را كنار بگذاريد . در اين شرايط شخصي مي خواهد شما را وادار به انجام كار ديگري كند. بنابراين اگر مي خواهيد فرزندتان به آنچه كه گفته مي شود دقت كرده و آن را انجام دهد، در حالي كه او را در «هنر گوش دادن» كمك مي كنيد، صبور و با توجه باشيد.

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره تلفنی,مشاوره روانشناسی,روانشناسی کودک, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 368 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:29

توافق زن و مرد در امر ازدواج و تشكيل خانواده براساس اطلاعات و اخباري كه از يكديگر به دست مي آورند منجر به برقراري عقد و پيمان و روابط همسري مي شود. اگر شناخت هم براساس ضوابط و حساب شده و انديشيده بود با احتمال قريب به يقين زندگي تداوم پيدا مي كند اما مشكل زماني است كه پايه ازدواج شان ريا و فريب، حقه بازي باشد كه در اين صورت اميدي به ادامه زندگي مسالمت آميز نخواهد بود.

ديري از زندگي مشترك نمي گذرد كه به تدريج عيوب برملا و رازها افشا مي شود. پرده ها كنار مي رود و شخصيت حقيقيشان آشكار مي گردد. ديگر كار از تعارف مي گذرد و تصميم گيري جدي مي شود و اين سر آغاز درگيري هاست. در اين فضا، جايي براي مسامحه و ناديده گرفتن نيست. زماني كه تأخير در ورود به منزل، نوع پوشش، شوري غذا، سيگار كشيدن ها و... اهميتي نداشت حال هر كدام از اينها بهانه اي مي شود براي آغاز درگيري و ادامه درگيري ها به امري وحشتناك مبدل مي شود كه طلاق است.

طلاق اين پديده شوم اجتماعي آثار مخربي بر كودكان دارد، اين معضل يكي از عوامل مهم ابتلاء كودكان به اعتياد و بزهكاري است، كه اين دو خود مي تواند علت بسياري از انحرافات، ناسازگاري ها، ابتلاء به بيماري ها، سرپيچي از قوانين و... قرار گيرد.

طلاق هر چند ممكن است براي والدين تنها راه چاره و پايان موفقيت آميز يك زندگي بي تفاهم و پر از اختلاف باشد ولي براي طفل هميشه مبين يك فاصله عميق و فاجعه عظيم محسوب مي گردد، حادثه اي كه محروميت ابدي از عواطف مشترك پدر و مادر را به دنبال خواهد داشت.
به دنبال طلاق، كودك با يكي از والدين زندگي خواهد كرد كه در اينجا صحبت از خانواده هاي تك والدي مي شود.در اكثر موارد، زن ها مسئوليت خانواده هاي تك والدي را برعهده دارند. وقتي هر دو والد داوطلب نگهداري كودك مي شوند، در 80درصد موارد، بچه در اختيار مادر قرار مي گيرد. اما چون زنان، در مقايسه با مردان، به مشاغل كم درآمدتر و ناپايدار اشتغال دارند، جاي ترديد نخواهد بود كه بسياري از خانواده هاي تك والدي مشكلات اقتصادي جدي و در نتيجه دشواري هاي سازگاري زيادي خواهند داشت.

تحمل دشواري ها در سال اول بعد از طلاق، براي هر دو والد طاقت فرساست. تنش هايي كه آنها پس از طلاق احساس مي كنند و تغييراتي كه در شيوه زندگي آنها به وجود مي آيد، در روابط آنها با كودك منعكس مي شود. بنابراين، با در نظر گرفتن رويدادهاي استرس زا براي مادر و همچنين رويدادهاي استرس زا كه كودك دريافت مي كند، مي توان پيش بيني كرد كه كودك چگونه با زندگي خود سازگار خواهد شد.


پژوهشگران تأييد كرده اند كه الگوهاي رفتار والدين جدا شده با فرزندان، با الگوهاي رفتار والدين جدا نشده، تفاوت هايي دارد: در مقايسه با والدين جدا نشده، والدين جدا شده، از فرزندان خود انتظار پختگي كمتري دارند، كمتر با آنها ارتباط برقرار مي كنند، كمتر محبت نشان مي دهند، از نظر انضباط كمتر هماهنگي دارند و كمتر بر كودكان نفوذ مي كنند.


يكسال پس از طلاق، دوره اي كه تنش در روابط والدين و فرزندان را به همراه مي آورد، روش هاي تربيتي به پائين ترين سطح اثر بخشي خود تنزل پيدا مي كند. دو سال بعد از طلاق، مادران از كودكان رفتارهاي مستقل تر و پخته تري را انتظار دارند، بيشتر با آنها ارتباط برقرار مي كنند و به طور ارادي، براي توضيح دادن مسائل و استدلال كردن، بيشتر حامي هستند و نظم و نفوذ بهتري دارند، همين مشاهدات در مورد پدران نيز صدق مي كند، با اين تفاوت كه حمايت خود را بيشتر نمي كنند وحتي تا اندازه اي از كودكان خود دل مي كنند، آنها بچه ها را به طور كلي فراموش نمي كنند، بلكه كمتر محبت نشان مي دهند.

يكي از عوامل مهم سازگاري كودك با لحظه هاي طلاق، سن اوست، از بدو تولد تا دوسالگي، كودكان از دنياي اطراف خود درك محدودي دارند. با اين همه آنها، تنش ها، هيجان ها و ناپايداري ها را درك مي كنند. از آنجا كه طلاق، تنش ها، هيجان ها و بي ثباتي هاي زيادي به همراه مي آورد لذا براي كودكان اين سن تجربه متلاشي كننده اي است. كودكان پيش دبستاني طلاق را غم بزرگي مي دانند و تمايل شديدي به آشتي والدينشان دارند و از تنها ماندن شديدا ترس دارند. كودكان 6 تا 12 سال بهتر مي فهمند كه مسئول جدايي چه كسي بوده و در نتيجه خود را سرزنش نمي كنند، و خود را بهتر با موقعيت موجود تطبيق مي دهند مخصوصا اگر از سوي ديگران حمايت شوند.

 

كودكان را چگونه با لحظه هاي طلاق سازگار تر كنيم:


در ذهن خود مجسم كنيد كودكي را كه مدتي است هر لحظه به سمتي كشيده مي شود مثل جنس بازاري دست به دست مي چرخد و نقش قاصد و حامي و قاضي و... را بازي مي كند، بايد والديني كه احساس مسئوليت در قبال فرزندشان مي كنند، همه چيز را سر جاي خودش بگذارند، تا از آسيب بيشتر بكاهند، توصيه هاي زير مي تواند از ميزان آسيب ها تا حدي بكاهد:

جدائي تان را حاشا نكنيد، كودك شما درك بسيار بالايي از تنش بين شما دارد. كودكاني كه در جريان موضوع هستند در قبول طلاق مشكل كمتري دارند.كودكان دوست دارند احساسات خود را بيان كنند، به آنها اجازه دهيد تا لااقل در اين مورد با شما حرف بزنند، مي توانيد در حال قدم زدن در پارك اين كار را انجام دهيد و با گوش دادن به حرف هاي كودك، او احساس مي كند شما دوستش داريد و اين اتفاق باعث نشده تا شما نسبت به او بي علاقه شويد. در صورت امكان سعي كنيد هر دو در زندگي كودك نقش فعال داشته باشيد و مسئوليت تربيت او را بين خود تقسيم كنيد. مثلا: نگهداري از كودك را بين خود تقسيم كنيد، در فعاليت هاي تحصيلي و غيرتحصيلي او شركت كنيد.تلاش براي برقراري ارتباط خوب و همكاري موثر، والدين را قادر مي سازد تا براي فرزند محيط خانوادگي با ثباتي فراهم آورند و به او اجازه دهند تا با اين شرايط به طور هماهنگي كنار بيايد. در هر حال قبل از اقدام به ازدواج، براي جلوگيري از هرگونه اختلاف جدي در خانواده با مشاوران خانواده مشورت كنيد، براي جدا شدن فرصت هست عجله نبايد كرد و هميشه به خاطر داشته باشيم كه قربانيان اصلي طلاق كودكان هستند.اميدواريم تمام كودكان در جوي مملو از عاطفه، عشق، دوستي، احترام و امنيت اين دوران زيبا و بيادماندني را سپري كنند.

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره تلفنی,مشاوره روانشناسی,روانشناسی کودک, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 348 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:29

رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان می‌شود.

شاید این جمله را بارها شنیده باشید که کودکان آیینه رفتاری پدر و مادرشان هستند. آنها از ریزترین جزئیات رفتاری والدین‌شان الگوبرداری می‌کنند. از این لحاظ، بحث رفتار والدین با فرزندان، در مباحث روان‌شناسی کودک از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. همانگونه که فرزندان نمی‌توانند هرگونه رفتاری با والدینشان داشته باشند، والدین هم نمی‌توانند هر گونه رفتاری داشته باشند.

ما در این نوشتار بر آنیم که نوع رفتاری والدین را مورد بررسی قرار دهیم. باید بدانیم که زندگی هر فردی وقتی موفقیت‌آمیز خواهد بود که بتواند میان نیازهای عاطفی خود، تعادل برقرار کند و به شیوه‌های مطلوب آنها را ارضا کند. از این رو، شناخت و ارضای مطلوب این نیازها از وظایف مهم والدین است. اگر به این نیازها اجازه بروز و شکوفایی داده نشود، در بزرگسالی فرزندانمان باید منتظر اقداماتی غیرمنتظره و کارهایی باشیم که ریشه در یک عقده نهفته در درون آنها دارد. ممکن است کودکان ما مورد سوءاستفاده افرادی واقع شوند که با شناسایی نیازهای نهفته در آنها به دنبال اغفال آنها باشند، اما در مقابل، رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان می‌شود. توجه به این نکته ضروری است که بسیاری از عکس‌العمل‌های پرخاشگرانه و نامناسب فرزندان نسبت به والدین و جامعه، به خاطر اشکالات رفتاری والدین و سهل‌انگاری در تربیت بموقع فرزندان است. آنها زمان مناسب در تربیت فرزندانشان را رها کرده و می‌خواهند موقعی که شخصیت و اسکلت اخلاقی فرزندانشان شکل گرفته است، او را تربیت کنند. بنابراین، دانستن زمان تربیت و نحوه رفتار در آن دوره اهمیت ویژه‌ای دارد.

کودک از روی فطرت میل دارد آزاد باشد، هر چه می‌خواهد بکند، به همه چیز دست بزند و هیچ کس سد راه او نشود، ولی این کار به صلاح کودک نیست، زیرا او نیک و بد را نمی‌شناسد و خیر و شر خود را نمی‌فهمد. همه کودکان احتیاج به توجه و محبت والدین دارند، ولی بعضی کودکان به طور مداوم و بدون وقفه از والدینشان توجه و محبت می‌خواهند. در بیشتر موارد علت این است که کودک از جانب یکی از والدینش مورد لطف، محبت و توجه کافی قرار نگرفته است. علت دیگر این مساله، احساس ناامنی و وابستگی شدید است، ولی اصلی‌ترین دلیل این مشکل، گوش به فرمان بودن والدین به فرمایشات اوست.

به این ترتیب، کودک می‌آموزد که همیشه باید به خواسته‌هایش عمل شود و به رفتارش توجه شود. پدر و مادر خوب کسی است که عاقلانه خواهش‌های طفل را تعدیل کند و هر جا خواسته کودک به اصلاح اوست با مهربانی و عطوفت عمل کند. آنجا که خواهش‌های کودک به صلاح وی نیست، در کمال اقتدار با یک نگاه تند یا بی‌اعتنایی، او را از خواسته نابجایش منع کند. بعضی از پدران و مادران ناآگاه، کمترین توجهی به خیر و مصلحت کودک ندارند. هدفشان، تنها راضی کردن کودک و برآورد خواسته‌های اوست. آنان عملا خود را مطیع و فرمانبردار و کودک را مطاع و فرمانروا می‌سازند و به این ترتیب، هر روز که از عمر کودک می‌گذرد، خودخواه‌تر می‌شود و استبداد و خودستیزی در فکرش ریشه می‌دواند. این قبیل والدین،‌ ناآگاهانه و با دوستی و محبت‌، ریشه‌های سعادت فرزند خود را می‌خشکانند و با عواطف نابجا و محبت‌های بی‌حد و حصرشان، آنها را به بدبختی سوق می‌دهند.

روانشناسان راجع به محبت بیش از اندازه والدین می‌گویند که زیادی محبت بیش از نامهربانی و کم‌توجهی اثر زیانبخش دارد. هرچه کودک بزرگ‌تر می‌شود، والدین باید در عین ابزار محبت، به او بفهمانند که این محبت و توجه تا آخر زندگی ادامه نخواهد داشت و او در آینده باید خودش به حل مشکلاتش بپردازد و استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد.

برای این که کودک بتدریج استقلال پیدا کند و خود را از وجود والدین بی‌نیاز سازد و بتواند مستقل زندگی کند، باید هر عمل کوچکی که انجام می‌دهد و اعتماد به نفس او را آشکار می‌کند، مورد تشویق والدین قرار گیرد.

 

آثار محبت زیاد
درهم شکستن اعتماد به نفس و از بین رفتن حس استقلال، حس مسوولیت و اعتماد به نفس، یکی از بزرگ‌ترین ارکان سعادت فرد است.

والدین باید دقت داشته باشند که یکی از نیازهای کودکان و نوجوانان، نیاز به استقلال است و کودک این نیاز خود را وقتی آشکار می‌کند که می‌خواهد کفش‌هایش را خودش به پا کند،‌ لباسش را خودش بپوشد و… نوجوان می‌خواهد خودش راهنمای خودش باشد و دیگر از طرف والدین راهنمایی نشود. او از دخالت‌ والدین در کارهایش عصبانی می‌شود. او برای پاسخگویی به این نیاز، تلاش و کوشش می‌کند، ولی مساعدتی که از خارج به شخص می‌رسد، پشتکار و مجاهدت او را ضعیف می‌کند، زیرا در این صورت انسان علتی برای سعی و کوشش خود نمی‌یابد، بخصوص در صورتی که مساعدت‌های خارجی از حد لزوم تجاوز کند در این هنگام عزم و اراده و قدرت پشتکار خود را از دست خواهد داد.

 

نحوه گفتن «نه» به کودک
فرزندان ما ممکن است خواسته‌هایی داشته باشند که برآورده کردن آنها به صلاح نباشد. با چنین فرزندانی چه برخوردی باید داشته باشیم و چگونه می‌توانیم آنها را قانع کنیم؟ در این مواقع شما چه برخوردی با آنها دارید؟ باید بدانید که درخواست فرزندان براساس میل و نیاز آنهاست، اما در برخی مواقع، برآورده کردن این میل و نیاز ممکن است به مصحلت نباشد. ارضای خواسته‌ها و نیازها باید به گونه‌ای باشد که راه را برای رشد شخصیت فرد باز کند. به این معنی که اگر همیشه همه خواسته‌های ما بدون کوچک‌ترین مانعی برآورده شوند، از وضعیت موجود احساس رضایت می‌کنیم و هیچ‌ تلاشی برای بهبود شرایطی که در آن هستیم انجام نمی‌دهیم و به دنبال پیشرفت نخواهیم بود. اصولا پیدایش نیازها و خواسته‌های تازه که محرکی برای حرکت رو به جلو است، نتیجه آن است که به برخی از خواسته‌های خود نرسیده‌ایم. بنابراین ما در حالی که نیاز فرزندان خود را برآورده می‌کنیم، باید آنها را آماده کنیم که از لحاظ شخصیتی، اجتماعی و روانی به پله‌های بالاتری دست پیدا کنند.

 

پلکانی برای بالا رفتن کودکان
خواسته‌های معقول باید ارضا شود، چون محرومیت و ناکامی در دستیابی به خواسته‌ها، شخص را در آینده از لحاظ شخصیتی و زندگی فردی با مشکل مواجه می‌کند. دوم این که ارضا و پاسخگویی به این خواسته‌ها باید نسبی باشد. در مباحث روان‌شناسی، ناکامی بهینه به معنای این است که در برخی موارد واقعا صلاح نیست به نیازهای فرزندمان پاسخ دهیم. سوال این است که چگونه باید این کار را انجام دهیم؟

فرزندان ما هنگامی شخصیت سالمی دارند که ۲ خصوصیت در آنها وجود داشته باشد. خصوصیت اول، شناخت واقعیت‌ها و شناسایی محدودیت‌ها و فرصت‌هایی است که وجود دارد. یعنی آموزش این نکته که در زندگی موانع و ناکامی‌هایی وجود دارد، خودش می‌تواند یک هدف تربیتی باشد و به فرزند ما کمک کند که واقع‌نگر بار بیاید و به قول معروف لوس و دردانه نشود. بچه‌های لوس بچه‌هایی هستندکه «نه» نشنیده‌اند.

خصوصیت دوم مربوط به تفکر فرزند است. به این معنی که باید متوجه شود دست دیگری نیز در کار است که ممکن است بر وفق مراد او نباشد و او باید راه‌حل مناسب را پیدا کند تا اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. تقویت این روحیه در کودک مهم است.

 

چگونگی تقویت روحیه
بچه‌ها از ما یک تصویر ذهنی به دست می‌آورند که این تصویر، معلول روش ماست. مثلا اگر از کودکی بپرسید که پدر و مادرت چه رفتاری دارند، ممکن است بگوید تا حرفی به آنها می‌زنم، داد می‌زنند یا برعکس، بگوید خیلی حوصله دارند. برخورد ما در مقابل فرزندانمان، وقتی نمی‌خواهیم خواست آنها را برآورده کنیم، باید همراه با اعتماد و صمیمیت باشد و در عین حال باید این رابطه نشانه‌هایی از جدیت و گفتگوهای دوطرفه داشته باشد. والدین نباید احکام خود را بسته‌بندی کنند و تحویل فرزندانشان بدهند. ما باید برای هر رفتار خود توضیح قانع‌کننده داشته باشیم. در این صورت فرزندمان یاد می‌گیرد که با محیط اطراف نیز به شیوه‌ای عاقلانه و تحلیلگرانه برخورد کند. احکام بسته‌بندی شده باعث می‌شود بچه‌ها دنیا را سیاه و سفید ببینند. در دنیای امروز که بچه‌ها مجراهای ارتباطی زیادی دارند، نمی‌توان به صورت تحکمی برخورد کرد بلکه باید با قدرت استدلال و ارتباط عاطفی برخورد کنیم.

 

گاهی خواسته فرزند ما معقول است، اما توان پاسخگویی به آن را نداریم. در این حالت باید چه رفتاری داشته باشیم؟
بیشتر ما در چنین مواقعی سعی می‌کنیم صورت مساله را پاک کنیم و خواسته فرزندمان را نامعقول و غیرموجه جلوه دهیم. این بدترین شیوه برخورد است و فرزند نیز این موضوع را متوجه می‌شود و همین شیوه برخورد، باعث پیچیده شدن موضوع می‌شود. در این حالت، باید به عدم توانایی خود اعتراف کنیم و دلیل آن را نیز برایش توضیح دهیم. وقتی پدر و مادر توانایی برآورده کردن نیاز فرزندان خود را ندارند، همدلی فرزندان با آنها بسیار مهم است. ممکن است وضعیت مالی خانواده مناسب نباشد. فرزند را باید با این شرایط آشنا کرد و همراهی‌اش را به دست آورد. بعد باید از او بخواهیم که با هم برای رسیدن به آن خواسته تلاش کنیم. نباید خودمان را نسبت به خواسته فرزندمان بی‌تفاوت نشان دهیم. این‌که فرزندمان احساس کند برای خواسته‌های او ارزش قائل هستیم، در او آرامش و احساس اطمینان ایجاد می‌کند.

 

برای دانستن این‌که کی و چگونه و به چه اندازه به کودک توجه کنید و اجتناب از بارآوردن کودکی بیش از حد متوقع، راهکارهای زیر را به شما پیشنهاد می‌کنیم:

وقتی کودک توقع توجه زیاد ندارد، شما به او توجه و محبت کنید.
هر روز زمان خاصی را فقط به خود کودک اختصاص دهید.

استقلال کودک را تقویت کنید. اگر یک بار صبر کرد تا شما کارتان تمام شود و بعد به او توجه کنید، او را تحسین کنید و به او پاداش دهید.

قاطعیت داشته باشید؛ هرگاه به اندازه کافی برای کودک وقت گذاشته‌اید و حالا می‌خواهید به کارهای خودتان مشغول شوید، هر چند بار هم که کودکتان درخواست توجه کرد نادیده بگیرید و از او بخواهید تا تمام شدن کار، صبر کند.

هرگاه کودک بخواهد توجه شما را جلب کند، به راحتی و به خوبی می‌داند که چه رفتاری را در چه زمانی انجام دهد تا شما بیشتر آزرده شوید، اگر شما در این مواقع، این‌گونه رفتارهای کودکتان را نادیده بگیرید، این رفتارها به طوری حساب شده ترک خواهند شد. نادیده گرفتن رفتار، باید سنجیده و حساب‌شده باشد و هم به روش کلامی، هم به روش غیرکلامی انجام شود.

اگر کودک با نادیده گرفتن شما مقابله کند و رفتارش را تشدید کند، در این زمان شما باید ادامه دهید و تسلیم نشوید.

رفتارهای درست و دلخواه خود را تقویت کنید.
مراقب باشید که در بی‌توجهی، افراط نکنید.

اگر کودک احساس حسادت، ترس، نگرانی، غم و انده و… دارد، به او کمک کنید تا احساساتش را بیان کند.

اگر کودک بداند که بالاخره پاسخ مثبت خواهید داد، دیگر توجهی به «نه» گفتن شما ندارد. اگر این «نه» را ۱۰۰ بار هم تکرار کنید، آنقدر نق می‌زند یا رفتار نامطلوب خود راتکرار می‌کند تا شما راضی شوید و عمل دلخواهش را انجام دهید.

کودک باید متوجه باشد که نظر شما در این مواقع، ‌هرگز تغییر نخواهد کرد.

منظورتان را کامل و واضح و صریح برای کودک بیان کنید. بارها شده که منظور شما از گفتن کلمه «نه» مفهوم «بعدا» بوده است. این مساله کودک شما را دچار سردرگمی می‌کند.

هرگاه کودک پاسخ «نه» شما را پذیرفت و همکاری کرد، حتما او را تحسین کنید و به او پاداش دهید تا رفتارش تقویت شود.

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره روانشناسی,مشاوره تلفنی,روانشناسی کودک, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 359 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:30

گوتمن و سایر محققان به کار خود به دید یک بهداشت عمومی می نگرند. حد متوسط زوج هایی که در جستجوی کمکی هستند6 سال درگیر مشکل بوده اند که این زمان خود به اندازه کافی طولانی است و موجب ایجاد لطمه های جدیدتری به روابط زناشویی شان می شود. گوتمن می گوید که این تأخیر، تأخیر در حل مشکل، به همان اندازه خطرناک است که به تعویق انداختن قسمت ماموگرافی برای بیماران مبتلا به سرطان سینه. بالاترین آمار طلاق در دنیای صنعتی امروز مربوط به ایالات متحده است.

به گزارش آکاایران: مطالعات نشان داده است که ارتباطی مستقیم بین ازدواج و رفاه و خوشگذرانی وجود دارد. انسان هایی که ازدواجی موفق دارند سالم ترند و حتی سیستم ایمنی بدن آنها از آن دسته افرادی که یا ازدواج ناموفق داشته اند و یا از یکدیگر جدا شده اند بهتر کار می کند. البته لازم به ذکر است که فرزندان هم در این میان رنج می برند. اگر والدینشان از هم جدا شوند، احتمال اینکه آنها دچار مشکلات روحی- روانی یا افت شدید تحصیلی شوند بسیار زیاد است. اما لزوماً رفتن به مراکز مشاوره ازدواج کمکی نمی کند.

گوتمن می گوید: «با درمان مشکلی حل نمی شود زیرا بر پایه دانش تجربی استواری بنا نشده است. بدین معنا که علم به زوجین نمی گوید که چه کنند تا روابطی مستحکم و شاداب داشته باشند.

نظرسنجی ای که در سال 1955 انجام شد نشان داد که بسیاری از افراد ازدواج- درمانی را پایان نیازهای مختلف روان درمانی قرار داده اند. روزنامه ها اینچنین می نویسند که قسمتی از مشکل در اینجاست که «هرکس از راه می رسد خود را صاحب نظر و مشاور ازدواج می داند.»

حتی درمانگرهایی که دارای صلاحیت لازم می باشند ممکن است از راههایی استفاده کنند که هیچ پایه و اساس تحقیقاتی ندارد. مطالعات متعدد اخیر نشان داده است که روش های درمانی رایج از مزایای کمتری برخوردار است.

یک مثال: فرآیند این کار «شنیدن فعال» نام دارد. این روش را در اصل روان درمانانی استفاده می کردند که بتوانند عیناً شکایات بیماران را خلاصه برداری کرده و به همان طریقی که بیماران آن را احساس می کنند ثابت کنند. «دارم گوش می کنم که پدرت همیشه خواهرت را بیشتر از تو دوست داشت و تو به خاطر این تبعیض لطمه خوردی.»

گوتمن می گوید: «در سال های اخیر، این تکنیک به طور غیرمؤثری به درمان روابط زناشویی کمک کرده است. حتی برای روان درمانان برجسته و زبده نیز مشکل به نظر می رسید که در حین دعوا خود را کنار کشیده و بگویند: «خب، حالا می فهمم که تو فکر می کنی من یک آدم تنبل و چاقم که خاصیتی هم نداره.»

گوتمن به این نتیجه پی برد که زوج های خوشبخت در طول بحث و مشاجره به گونه ای متفاوت با یکدیگر برخورد می کنند. آنان مرتباً سعی می کنند برای جلوگیری از ایجاد نگرش منفی نسبت به هم اقداماتی انجام دهند تا بتوانند هنگام جر و بحث خود را کنترل کنند. گوتمن در کتابش به زوجی اشاره می کند که درباره این که چه ماشینی بخرند با هم بگومگو می کردند. زن، وانت کوچک را دوست می داشت در حالی که مرد جیپ را ترجیح می داد.

وسط این داد و قال ناگهان زن دستش را روی کمرش می گذارد و با زبان خود شکلک در می آورد، درست مثل پسر4 ساله اش. یکدفعه آن دو با هم می خندند و دعوا فیصله می یابد. خانواده های موفق و خوشبخت اغلب کانونی ایجاد می کنند که گوتمن آن را «کانون استوار خانواده» می نامد و این به واسطه همکاری هر دو زوج با یکدیگر و قدردانی از کارهای هم می باشد. آنها یاد می گیرند که با دو نوع مشکل روبرو شوند که جزء لاینفک زندگی مشترک است:

1 – نزاع های قابل حل

2 – مشکلاتی که اگر به طور منطقی با آنها برخوردار نشود منجربه ایجاد اختلالات احساسی می شود.

گوتمن می گوید 69 درصد از کشمکش های روابط زناشویی مربوط به تقسیم بندی آخر است. زوجین موفق به گونه ای با این مشکلات روبرو می شوند که بنیان ازدواجشان را هر روز بیشتر از روز قبل مستحکم تر می کند.

زوجی که گوتمن روی آنان مطالعه می کرد مدام راجع به نحوه خانه داری با هم مشاجره می کردند. مرد از همسرش می خواست که پاکیزگی را رعایت کند و جداً نمی توانست این مورد را نادیده بگیرد. بعد از سالیان سال، تصمیم گرفتند تا با اخلاق ها و سلایق متفاوت یکدیگر سازگاری پیدا کنند و مهمتر این که به این مسئله پی بردند که ارزش دلبستگی که به همدیگر دارند خیلی بیشتر از آن است که به خاطر مسائلی بی اهمیت آن را نادیده بگیرند.

همان طور که روان شناسان اطلاعات زیادی راجع به ازدواج و پیوند زناشویی فرا می گیرند، یک سری راه های جدیدی نیز برای درمان مشکلات به وجود آمده پیشنهاد می کنند. فیلیپ کوان و قارولن پاپ کوان، زن و شوهری که مدت 41 سال است ازدواج کرده اند و با هم در دانشگاه کالیفرنیا کار می کنند، یکی از حساس ترین مراحل ازدواج خود را تجربه و بررسی می کنند: «تولد اولین فرزند».

محققان می گویند دو سوم از زوج ها افت شدید احساسی و خشنودی آنی را با تولد اولین نوزاد در روابطشان تجربه کرده اند. پاپ کوان می گوید: «اگر بخواهیم سعی کنیم آرزوهایی را که دو نفر برای رسیدن و داشتن یک زندگی کامل در سر می پرورانند از آنها بگیریم و در عوض آرزوی آن دو را به یکی تبدیل کنیم کاری بس عبث انجام داده ایم.»

زوج های خوشبخت آنهایی هستند که همسرانشان را به دید شریکی می نگرند که در کارهای خانه و وظایف مراقبت از بچه به او کمک می کنند. آقا و خانم کوان می گویند: «یک راه برای کمک کردن به زوجین که می خواهند پا را فراتر گذاشته و مسئولیت بچه داری را هم به عهده بگیرند این است که جلسات گروهی منظمی را با سایر خانواده های جوان تشکیل دهند تا به واسطه آن نوعی حمایت به وجود آید، حمایتی که افراد اغلب عادت داشتند آن را در کانون خانواده و اجتماع جستجو کنند.»

دو محقق دیگر به نام های نیل جکسون، استاد دانشگاه واشنگتن و آندرو کریستین، مدرس دانشگاه UCLA، بعد از مطالعه رفتار متقابل زوجینی که با هم درگیری داشتند راهی را ابداع کردند که «اعتقاد درمانی» نام دارد. هدف این درمان این است که به مردم کمک کنند تا بتوانند با معیارهای شخصیت تغییرناپذیر همسرانشان یک عمر زندگی کنند.

جکسون می گوید: «لازم نیست انسان ها فقط به خاطر نقاط اشتراکشان همدیگر را دوست بدارند. بلکه می توانند به خاطر چیزهایی که باعث می شود آنها مکمل یکدیگر باشند به هم احترام بگذارند.» وقتی به دو نمونه آزمایشگاهی از تحقیقاتمان که حاکی از رد نظریه رفتار درمانی بود نظر می افکنیم تنها نتیجه ای که مکرراً به آن دست یافتیم این بود که زن و شوهرها نمی توانستند تفاوت های خودشان را بپذیرند.

علی رغم تمام این پیشرفت ها در درمان مشکلات موجود در روابط زناشویی، محققان هنوز بر این باورند که نمی توانند همه ازدواج ها را از خطر جدایی و طلاق نجات دهند و در واقع برای تعدادی از این زوجین هم نباید چنین کاری انجام داد. گوتمن می گوید: «مثلاً سخت است که رفتارهای ناشی از خشونت های جسمی را تغییر دهیم و در مواردی هم هست که تفاوت های زن و مرد آنقدر عمیق و ریشه دار می شود که حتی بهترین درمان ها هم کارساز نخواهند بود.

گوتمن می گوید: «یک راه سریع برای این که بفهمیم آیا زن یا مرد هنوز شانسی برای ادامه زندگی مشترکشان دارند یا خیر این است که ببینیم چه چیز باعث آشنایی و ایجاد علاقه در این دو شده است؟ یا به اصطلاح چه چیز در ابتدا آن دو را مجذوب هم کرده است؟ اگر زوجین بتوانند آن دقایق جادویی اولیه را به یاد آورند و در حالی که مشغول تعریف کردن آن وقایع هستند لبخندی بر لبانشان نقش ببندد باید گفت که هنوز جای امیدی باقی است.»

گوتمن خاطر نشان می کند که: «در اینجاست که می توانم بقایای خاکستر آن عشق فراموش شده را دوباره از نو روشن و زنده کنیم و نهایتاً برای همه ما یک امید سوسو می زند.»

مشاوران روگا...
ما را در سایت مشاوران روگا دنبال می کنید

برچسب : مشاوران روگا,مشاوره تلفنی,مشاوره روانشناسی,روانشناسی خانواده, نویسنده : مشاوران روگا moshaveranroga بازدید : 292 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:32